رایانرایان، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 9 روز سن داره

رایان عشق مامان و بابا

مبارکه پسرقشنگ و شجاعم.

پسر قشنگم امروز خیلی روز بدی بود.توروبردیم مطب دکتر عندلیب وختنه شدی.من و تو و بابایی و عمو فرهاد.مادرجونا هم خواستن بیان ولی ماگفتیم نه.خیلی خیلی خیلی دردآوربودبرام گریه های تو. اونجا توی مطب وقتی بهت آمپول بی حسی زدن تو خیلی جیغ کشیدی و گریه کردی اون لحظه متوجه شدم که دوتا مروارید کوچولو اززیر لثه فک پایینت آماده بیرون اومدنه.خیلی هیجانی شدم اما میون گریه های تو و تلاش بابایی و عمو فرهاد برای آروم کردنت جایی برای فکرکردن بهش نبود.ایشالله که خیره..... به قطره استامینوفن هم حساسیت داری و سریع میاری بالا.خداخودش کمک کنه که این موضوع باعث تب و...نشه.آرزوی من سلامتی و شادبودن توهست. دوستت دارم رایان جونم.مامان مهرنوش. ...
16 مهر 1391

وای خداجون شکرت....

سلام پسر نازنینم.قشنگ من عزیزمن کارات روز به روز جالب تر و دیدنی تر میشه.چندروزه که پاهای قشنگتو میاری بالا و اون بالا نگه میداری.میشه که ٢ دقیقه و ٣ دقیقه هم اون بالا نگه داشتی.دستاتو تو هم نگه میداری و تو هم قفل میکنی.بزاق دهانت هم زیاد شده و مدام آب از لبای خوشگلت سرازیره.دستاتو هم همش میکنی تو دهانت.فکرکنم لثه هات میخاره.چون شیرخوردنت هم کم شده.صداهای خیلی دوست داشتنی هم از خودت در میاری.پشت هم میگی اااااااا غ غ غ غ غ غ.....دلم میخواد بخورمت.گاهی که باهات حرف میزنیم حتی باهمون صداهاجوابمونو هم میدی.خلاصه که خیلی خیلی خیلی دوستت دارم. ...
23 شهريور 1391
1